English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (7938 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
butterfingers U کسی که چیز زود از دستش میافتد و میشکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he received a broken hand U دستش شکست
catch U بازی دستش ده
the curtain falls U پرده میافتد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
He has lost count. U حساب از دستش دررفته
a hand to mouth existence <idiom> U دستش به دهانش می رسد
I paid him back. in his own coin. U حقش را کف دستش گذاشتم
She really gets me . She infuriates . U از دستش خیلی کوکم
I clasped her hand warmly. U دستش را بگرمی می فشرم
She never gets any gratitude . U دستش نمک ندارد
living from hand to mouth <idiom> U دستش به دهانش می رسد
he did his level best U انچه از دستش برامدکرد
be caught out <idiom> U دستش بر ملا می شود
way the wind blows <idiom> U چیزی که اتفاق میافتد
f. come f.served U رودتر راه میافتد
it is of frequent U بسیار اتفاق میافتد
gutter ball U گویی که به شیار میافتد
The people have got wise to him. U مردم دستش را خوانده اند
I ll pay him back in his own coin . U حقش را کف دستش خواهم گذارد
money burns a hole in his pocket <idiom> U پول تو دستش بند نمی شود
commonest U آنچه اغلب اتفاق میافتد
common U آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners U آنچه اغلب اتفاق میافتد
processionist U کسیکه با دستهای راه میافتد
lenght U ضربهای که توپ روی دیوارعقب میافتد
heavies U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
lineball U توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
heaviest U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavier U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
foot pedal switch سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
chippie U ضربه کوتاه هوایی که به سوراخ میافتد
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
have one's hand full U کار مهمتر داشتن [دستم یا دستش بند است]
He has vowed not to gamble again. پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
air operated tipping gear U چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
netball U توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
Foxes when they cannot reach the grapes say they a. <proverb> U روباه دستش به انگور نمى رسد مى گوید ترش است .
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
yorker U توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> U کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
coincidence element U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence circuit U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
to get [lay] [put] your hands on somebody <idiom> U کسی را گرفتن [دستش به کسی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
He has an itching palm . U دستش کج است ( اهل دزدی است )
an intercurrent disease U ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
spigot U لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
Recent search history Forum search
0دست را دورگردن کسی انداختن
1حق کسی را کف دستش نهادن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com